سالهای زیادی طول کشید
تا نیمهی گمشدهام را پیدا کنم و کامل شود
حالا کـه تـو را دارم، هرگز نخواهم گذاشت
کـه تـو از پیش مـن بروی
سالهای زیادی طول کشید
تا نیمهی گمشدهام را پیدا کنم و کامل شود
حالا کـه تـو را دارم، هرگز نخواهم گذاشت
کـه تـو از پیش مـن بروی
تـو هر دقیقه
و هر ثانیه
در ذهن و یاد مـن هستی
اما، اگر بخواهی
می توانی امشب را نیز
در کنار مـن صبح کنی
وقتی بـه آسمان نگاه میکنم
زیباترین ستارهی دنیا را می بینم
یعنی تـو
تـو صدها کیلومتر از مـن دوری
اما احساس می کنم اینجایی
درست در قلب مـن
در طول روز هنگام انجام هر کاری
بـه تـو فکر می کنم
وقتی چشمهایم را باز میکنم
تـو را می بینم، و همینطور وقتی آنها را میبندم
تـو همیشه در افکار مـن جاری هستی
اگر این درست باشد کـه عشق آسیب میزند
مـن این ریسک را مییپذیرم
و تـو را تا آخر عمرم دوست خواهم داشت
فکر میکنم اقبال مـن بلند اسـت
چون تـو میتوانستی
هر مرد دیگری را در دنیا انتخاب کنی
و تصمیم گرفتی مـن را انتخاب کنی
مـن اهدا کنندۀ عضو نیستم
ولی میتوانم قلبم رابه تـو اهدا کنم
تـو برای مـن مثل خانه می مانی
جایی هستی کـه بـه آن تعلق دارم
و تنها جاییکه بارها و بارها
بـه آن سر میزنم
مـن هرگز تـو را ترک نخواهم کرد
مـن هرگز بـه تـو آسیب نخواهم زد
چون تـو قلب مـن هستی
اگر بـه تـو آسیبی بزنم
بـه خودم آسیب زدهام و خواهم مرد
این اتفاق هرگز نخواهد افتاد
امروز مـن بسیار از تـو دورم
ولی قلبم و شور و اشتیاقم
باتو و در کنار توست، امروز و برای همیشه
تولدت مبارک، عشقم
مـن بین خودم و تـو
صمیمیت بسیار زیادی احساس میکنم
درست از همان دیدار اول
این یعنی مـا باهم در زندگی
زوج موفقی را نیز تشکیل خواهیم داد
می خواستم بگویم
چـه اندازه دوستت دارم
اما برای بیانش
واژههای مناسبی پیدا نمی کنم
در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو
عالم پرست از تو و خالی است جای تو
من کجا؟ باران کجا؟
باران کجا و راه بی پایان کجا؟
آه… این دل دل زدن تا منزلِ جانان کجا؟
هر چه کویَت دور تر دلتنگ تر مشتاق تر
در طریق عشق بازان مشکلِ آسان کجا؟
عشقم
بوسه چیدن زلبت
سلسله در سلسله هاست
اصلا این بوسه
دوای غم کم حوصله هاست !
قصد دل کندن ندارم
از دو چشمانت ولی ،
با نگاه سر خود گفتی
نمیخواهی مرا
تو؛
تمنای منُ
یار منُ
و جان منی
پس بمان
تا که
نمانم
به تمناى کسى..
تو یه رابطه ی دو نفره…
به جای اینکه هرکی مراقب خودش باشه،
هرکدوم مراقب اون یکی باشه..
به تو بدهکارم، دست کم یک “جان” برای “هر لبخند” !
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم
هـر روز صفحه ی نیازمندیـهــا را زیر و رو میکنــم
میدانــم بالاخره
یک روز
به مــن لعنتی نیاز پــیدا میکنـــی . . .
یک جام با تو خوردن ، یک عمر می پرستی
یک روز با تو بودن ، یک روزگار مستی . . .
بـــه خـــاطــر روی زیـبـای تـــو بــود ،
کـه نـگاهــم بــه روی هـیـچـکس خـیـــره نـمــانــد . . .
بــه خــاطــر دســتـان پــر مـهـــر و گــرم تــو بــود ،
کـه دســت هـیـچـکـس را در هــم نـفـشــردم . . .
بـه خــاطــر حــرف هــای عــاشـقـانـه تــو بــود ،
کـه حــرف هـای هـیـچـکس را بــاور نــداشـتـم . . .
بـه خــاطــر دل پــاک تــو بــود ،
کـه پــاکـی بــاران را درک نکــردم . . .
بـه خــاطــر عـشــق بـی ریــای تــو بـود ،
کـه عـشـق هـیـچـکـس را بـی ریــا نـدانـسـتـم . . .
بـه خــاطــر صــدای دلـنـشـیـن تــو بــود ،
کـه حـتی صــدای هــزار نـی روی دلــم نـنـشـسـت . . .
و بــه خــاطــر خــود تــو بــود . . . فـقـط بـه خــاطــر تــو !
شب ….
با واژه ها بِخیر نمی شود ؛
مگر در آغوش تو ..!!
تو
همان
عطرگل یاس و نسیم سحری
که اگر صبح نباشی
نفسی در من نیست …
تو ..
خودت بانیِ هر روشنیِ صبحِ منی…!😍
و
چه
عطری
بهتر از
رایحه ی ناب تنت
که به صبح دل من
ناب ترین ناب شدی…
تُ همان…
عطر گل یاس و نسیم سحری…
که اگر صبح نباشی…
نفسی در من نیست…
بیا باهم یک بازی قشنگ کنیم
که جایزه ش بوسه باشد
مثلا
چشمهایم را ازپشت سرم بگیر وبگو من کی ام؟
هرجواب اشتباه یک بوسه
نامردم اگراسم همه هفت میلیارد انسان دنیارا صدا نزنم…
منتظرم
یک نفر بیاید که حواسش یک سره،
در حیاط خیال من ول بچرخد
یک نفر که در حوض رویایم تن بشوید
یک نفر که یک نفر نباشد،
یک دُنیا باشد
دوستَش دارم ، دوستَم دارد ..
وَ این عاشقانه ترین
داستان کوتاه دُنیاست ..
حواسم پرت زیبایی ات شد !
منِ دست و پا چلفتی
نصف بیشتر شعرم را ریختم زمین!
فقط ماند…
یک دوستت دارم ساده !
دستم را که بی هوا میگیری
دلم را هوایی میکنی …
با تو پرواز ، پر نمیخواهد !!
ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﻨﺎﻥ ﮔﯿﺞ ﺷﻮﻡ ﺍﺯ ﺗــﻮ …
ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺴﺖ ﺷﻮﯼ ﺍﺯ ﻣـﻦ
ﺯﻣﯿﻦ ﺳﺮﮔﯿﺠﻪ ﺑﮕﯿﺮﺩ …
ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ” ﻣـﺎ” ﺩﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﯿﻢ
در دنیای من یک تو کافی ست
تا بهشت را همین حوالی خودم
شانه به شانه ی دوست داشتن تو
تجربه کنم …
هر صبح …
بوی تو می دهد پیراهنم !
بس که تمامِ شب ،
تنگ در آغوش گرفته ام ؛
خیالت را …!
هر صبح …
بوی تو می دهد پیراهنم !
بس که تمامِ شب ،
تنگ در آغوش گرفته ام ؛
خیالت را …!
برقِ چشمانِ تو
کورم کرد
که جز خودت…❤️
هیچکس را نبینم !
تو را دوست میدارم
بی آنکه بدانم تو ضرورتِ منی
آب را که مینوشی
هوا را که میبلعی
نمیفهمی جیرهبندی چه مکافاتیست
تنها در نبودِ تو بود
که فهمیدم
دوست داشتنِ تو
مایهی حیات من است…
دوست داشتن تو…
بساط من است…
هیچکس نمیتواند،جمعش کند!♥️