زیر باران


چتر به دست نمیگیرم


دیگر از صدای صاعقه نمی ترسم


حالا خوب می دانم


این صدای مهیب ‍؛ همان لحن خیس و ساده باران است


همان شوق آسمان برای بوسیدن زمین


که گاهی از هیاهوی ابرها خسته می شوند


می آیند روی زمین تا زمینی بودن را تجربه کنند


و اگر هم دستشان رسید


از درخت بی سایه ای سیب سکوت بچینند


آن وقت از مرگ واژه ها در زمین به آسمان شکایت کنند


 باران را دوست دارم


حتی اگر از سادگی هایم پیش ابرها بد بگوید ...