حال که میخواهم بنویسم

 

ابر کوچکی در گلویم خیال باریدن دارد

 

میترسم میترسم

 

تا قبل از این که به نام تو برسم ....

 

سیل اشک هایم تمام کلماتم را با خود ببرد

 

میدانم که نمیدانی  و لی میدانم که میخوانی

 

کاش

 

کاش نخوانده میدانستی

 

دوستت دارم