'چی شد یهو ؟'

ما گیر کردیم ، دیدی وقت سفر به هم میگن زود راه بیفتیم که نخوریم به شب ؟ میدونی ما خوردیم به شب ، آدم ها نباید تو زندگیشون بخورن به شب ، یا اگه خوردن یکی باشه کنارشون بشینه نذاره خوابشون ببره ، وگرنه تصادف می کنن می فهمی؟ توی تاریکی می مونند تا ابد ،ما خوردیم به شب تو روی تختت بودی ، من وسط پذیرایی ، تو سیگار می کشیدی ، من منتظر بودم قرص های خواب آور تاثیرشون رو بذارن ، تو توی تاریکی خوابت برد ، من روی مبل وقتی همه ی برق ها خاموش بود ، تو نزدی به من که منو بیدار کنی ، من تو رو تکون ندادم که خوابت نبره ، توی تاریکی خوابمون برد و تصادف کردیم ، نه که بمیریم نه ، نه که دیگه بیدار نشیم ، نمردیم ، بیدار شدیم ، تمام تنمون درد می کرد ، حالا دوتامون سمت چپ بدنمون یه حفره است که هرروز بزرگ تر میشه ، ما خوردیم به تاریکی ، گیر کردیم توش ، انگار که یه خواب بد رو هرروز ببینی ، بپری از خواب اما این از خواب پریدنم یه خواب باشه ، و هی تکرار شه .

از جلوی آیینه بلند میشم ، یک دفعه وسط حرف های عادی یکی از دوست هام از تو می پرسه که : چی شد یهو ؟

من چه جوری به همه حالی کنم ما خوردیم به تاریکی و خوابمون برد ، تصادف کردیم ...