قصدِ رفتن کردى...؟

قبول!

میخواهى نباشى...؟

قبول!

چمدانت را بردار و پُر کن...

من هم کمکت میکنم؛

پر کن از خاطراتمان،

از دوست داشتنم،

از تمامِ حواسم که جمعِ حواس پرتى هاىِ شیرینَت بود!

از روزهایى که وجودم را لازم داشتى و با 

تمامِ وجودکنارَت بودم

راستى؛

آدمهایى که به حالِ خودَت رهایت کردند را هم جا بده،

تکیه گاهَت شدم تا خستگى ات را در کنى

دستت راگرفتم تا دوباره بلند شوى...

پُر کن کوله بارَت را از تمامِ اینها،

و برو!

برودنیا را زیر و رو کن...

یک به یک امتحان کن،

تمامِ آدمهایى که احساس میکنى،

میتوانند جاىِ خالى ام را برایت پُر کنند!

حواست جمعِ کوله پشتى ات باشد،

که دیگر کسى نیست به این راحتى ها برایت پُر کند

سفرَت بخیر جانم