دقیقا به همین اندازه که شما فکر میکنید درست رفتار کرده اید و در رابطه "دیگری" مقصر است، "دیگری" هم باور دارد که درست رفتار کرده و شما مقصرید.

 یک باورِ دو طرفه!  پس این وسط مقصر واقعا کیست؟ 

داستانِ همیشگیِ دنبالِ مقصر گشتن هیچ وقت جوابِ واضحی نداشته. اگر از نگاه ادمها و از حرفهای انها بخواهید مقصر را پیدا کنید احتمالا مقصر "دیگری " است.

حقیقت این است که بعضی وقت ها، رابطه کار نمیکند. و هیچ کس این وسط مقصر نیست. شما ادمهای با هم بودن نیستید. رابطه امن و امیدوار کننده نیست. همین. به همین راحتی. 

اما قبول اینکه کسی مقصر نیست و رابطه تمام شدنی است برای ما خیلی سخت است و همین موضوع باعث می‌شود که به دنبال دلیلی در طرف باشیم تا او را در ذهن مقصر بدانیم و اینگونه ذهن را راضی کنیم که با تمام شدن رابطه کنار بیاید. یک سناریوی تکراری، باید کسی بد باشد در ذهنمان تا بتوانیم خشمی داشته باشیم و با ان خشم از رابطه رد شویم.

عادت کرده ایم، عادت.

عادت به داشتن دشمنی در ذهن و جنگی دایم با ان دشمن.

آدمها میتوانند ما را دوست نداشته باشند، میتوانند بی دلیل دیگر شریک لحظه های ما نباشند. آنقدر بزرگ باشید که بتوانید بعد از رفتن انها دشمن دیگری در ذهنتان نداشته باشید.

آنقدر بزرگ نگاه کنید که بتوانید به انها حق بدهید بدون عذاب وجدان و احساس گناه شما را ترک کنند. انها اگر میخواستند با شما بمانند، می ماندند.

با این نخواستنشان  دوست داشتنی بودنِ انها را در ذهن تحریف نکنید.