باید سی سالگی ات تمام شده باشد 

یا باید انقدر پیر شده باشی ...حتی در اوج جوانی

تا بفهمی چرا در میان کلیدها

همیشه کلید حیاط 

و در میان نیمکت ها

نیمکت های تک نفره رنگ و رو رفته ترند.

.

آجر

در خانه هایی که از تنهایی بنا شده باشد

غمگین تر است

غمگین

مثل جیرجیرکی که از شر تنهایی

پناه می برد به صدای زمخت لولای در.

.

_ ما

 از یتیم خانه ها آموختیم

تنهایی

شکل های بی رحم تری هم 

می تواند داشته باشد _

.

کلید را در آغوش دستگیره رها کردیم

تا نیمکت های سرد پارک را

به کافه هایی که غروب های دلگیرتری دارند

ترجیح داده باشیم.

چرا که زندگی

مثل عصرهای غمگین یک پیاده رو

همیشه از جای خالی کسی پر است.

مثل انبوهِ اندوه در زیر چتر

که از هر طرف

به هر طرف نگاه می کنی

تنهایی

از هزاروشش جهت

در حال چکه کردن است 

و پاییز

تنها

تنهایی مان را بزرگتر می کند

به صورتمان می کوبد

و پیش از آنکه فهمیده باشیم

درست جایی که نباید

زمینمان می زند.