اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور
از دور
یکبار دیگر ببینم
"قیصر امین پور"
اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور
از دور
یکبار دیگر ببینم
"قیصر امین پور"
آخرش روزی بهارِ خنده هامان می رسد
پس بیا با عشق، فصلِ بغضمان را رد کنیم
#قیصرامینپور
گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود
موج موج دل مـــن تشـــنه پیوســتن بــود
یک دم آرام ندیـدم دل خـود را همـه عمــر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستنها همه موقوف توانستن بود
کاش از روز ازل هیــچ نمی دانستـــم
که هبوط ابدم از پی دانستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه طول سفر یک چمدان بستن بود
قیصر امین پور
نه !
کاری به کار عشق ندارم
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوستتر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا ؟
خودمانیم ، بگو این همه تردید چرا ؟
نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا ؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خندید چرا ، آن که نخندید چرا ؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا دید چرا ؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا ؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا ؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا ؟
قیصر امین پور
آدم هایی هستند در زندگیتان؛ چگالی وجودشان بالاست... ٬ ٬ "هستن هایشان را.." ردّپا حَک میکنند ٬اینها روی دل و جانت.. وگرنه دنیا پُر است از آن دیگرهای
نمی گویم خوبند یا بد...
افکار
حر ف زدن٬
رفتار
محبت داشتنشان٬
و هر جزئی از زندگی شان امضادار است...
یادت نمیرود
بس که حضورشان پُر رنگ است...
بس که بلدند "باشند"...
این آدمها را٬ باید قدر بدانی...
بی امضایی که شیب منحنی حضورشان ٬همیشه ثابت است...
.
بعضی از آدم ها ترجمه شده اند...!
بعضی از آدم ها فتو کپی آدم های دیگر...!
بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند...!!
بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی دارند...!
بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند...!
بعضی از آدم ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم...
و بعضی از آدم ها را باید نخوانده کنار گذاشت...!
از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها جریمه......!!!
«« قیصر امین پور »»
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم سکوتم آب شد
چشم بستم بسترم آتش گرفت
در زدم کس این قفس را وا نکرد
پر زدم بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم تَرم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم دفترم آتش گرفت
قیصر امین پور