خیابانی که از دیدار تو باز می گشت
به باغهای گریه رسید
آرزو نوری
خیابانی که از دیدار تو باز می گشت
به باغهای گریه رسید
آرزو نوری
بگذار مردم بگویند کفر میگوید.. گفتم مردم ؟ اصلا من را چه به مردم..! من را همان خدا که چشمانِ تو را آفرید تا من دیوانه ات شوم کافیست ! همه ی چیز زیرِ سرِ همین خداست که تو را بی هیچ دلیلی آنقــــدر برایِ دلِ من عزیز کرده که حتی به وقتِ دلگیری دلتنگت باشم. همین خدایی که میداند تو گذرت هم به این حوالی نمیخورد؛ اما باز کلمات را وادار به نوشتن برای تو میکند… من ؛ جای تمام کسانی که کنارت هستند، جای تمام کسانی که تو را میبینند، جای تمام کسانی که در قابِ چشمانت جا دارند،جای تمام کسانی که تو هر روز از حوالیِ شان گذر میکنی؛ دلم برایت تنگ شده…
من، جایِ تمام کسانی که دلتنگ نمیشوند برایت !
من، جایِ تمام کسانی که بی تابِ چشمهایت نیستن !
من، جایِ تمامِ کسانی که گفتند دوستت دارم و تو ماندی و ان ها نماندند!
من، جایِ تمامِ – یادم تو را فراموش – ها
من، اصلا جای خودِ خدا هم دلم برایت تنگ شده
دلم بهانهگیر شده
زندگی می خواهد
عشق می خواهد
سفر می خواهد
هوای تازه میـــخواهد
قشنگی می خواهد
نه
هیچکدام از این ها را نمی خواهد
خوب من…
دلم تو را میـــخواهد…..
هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او
دل گفت که کی آمد جان گفت مه مه رو
او آمد در خانه ما جمله چو دیوانه
اندر طلب ان مه رفته به میان کو
مولانا
مرا حاجت به طبیب نیست
ان دم که نگاهم به نگاه چشمان زیبایت گره می خورد.
نازنینم : مگیر نگاه مسیحایی ات از من
که زندگی را در رگ هایم جاری میسازد
یک زن
مگر چقدر قدرت دارد
در بزند
و کسی در را برایش باز نکند
یک در
مگر چقدر قدرت دارد
بسته بماند
وقتی زنی عاشق
در را میزند
به دوست داشتَنت مشغولم . . .
همانند سربازی که سالهاست ؛
در مقری متروکه ،
بی خبر از اتمام جنگ ، نگهبانی می دهد !
۳ نشونه ی عاشقی
۱. پیامشو دوباره میخونی
۲. وقتی بهش فکر میکنی لبخند میزنی و قلبت میلرزه
۳. وقتی داشتی این دو موردو میخوندی فقط یه نفر اومد تو ذهنت !
این دنیای کوچک و هفت میــلیارد آدم..؟!!
یعنی تو باور میکنی ؟
شمرده ای؟
کی مرده ست ؟
دیده ای کسی آدم بشمرد ؟
بـــاور نکن !!!
همه ی ی دنیــا فقــط تـویی…
زندگی بسیار کوتاه تر از آنست
که بخواهیم بعضی از کلمات مهم را ناگفته نگه داریم !
مثل دوستت دارم
مثل گل های ترک خورده کاشی شده ام !
بعد تو پیر که نه ،
من متلاشی شده ام . . .
مهدی نظام آبادی
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی.
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی.
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی.
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی.
دوستت دارم چون زایید ه ی احساس پاک منی
دوستت دارم چون به یک نگاه،عشق منی
دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی
دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی
دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی
دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی
دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی
دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی
دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی
دوستت دارم چون دوستت دارم…
دوستت دارم چون دوست داشتن تو نه دلیلی دارد و نه قانونی….
دوستت دارم تا آخرین لحظه ی بودنم…
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم
و به آوازی گوش میدادم
که در ان دلی میخواند
من تو را
وی را
کسی را دوست می دارم !
زنانه عاشق شو ؛
مردانه از عشقت محافظت کن ؛
و کودکانه سالهای سال
عشقت را تازه نگهدار . . .
فقــــــــــط بـراے تـو
“ساڪتــــــــــم”
نہ اینڪہ فرامـوشتــــــــــ ڪرده باشـــــم
صبـــــر ڪردم ببینــــــم تـو هـــــم
دلتنگــــــــــم مے شـوے
شادی و غم منی بحیرتم
خواهم از تو، در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشتهام اسیر جذبههای ماه
فروغ فرخزاد
در ببندید و بگویید که من
جز از او همه کَس بگسستم
کَس اگر گفت چرا؟ باکم نیست
فاش گویید که عاشق هستم..!
فروغ فرخزاد
بی تو با قافله ی
غصه و غم ها چه کنم؟!
تار و پودم تو بگو
با دل تنها چه کنم ؟!
شهریار
یه جمـله ای هسـت
که همیـشه ورده زبونمـه
“دوستـت دارم”
هـر چنـد…
واسـه وجوده با ارزشـت
خیلـی کمـه
شبی را
سکوتی را
ریزش یک قطره اشکی را
برایت آرزو دارم…!
که شاید یاد من باشی
لیلا مقربی
هر کسی برای خودش خیابانی دارد، کوچه ای، کافی شاپی و شاید عطری
که بعد از سال ها خاطراتش گلویش را چنگ می زند . . .
ﻋﺸﻖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺟﻨﮓ ﺍﺳﺖ
ﺷﺮﻭﻉ ﺁﻥ ﺁﺳﺎن …
ﺧﺎﺗﻤﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺸﮑل …
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑن …
We try to hide our feeling but forget our eyes speak
احساساتمان را مخفی میکنیم…
اما یادمان میرود که چشمانمان حرف میزنند.
Hate is easy,
Love takes courage.
تنفر آسان است،
عشق شجاعت میطلبد.
Sometimes memories sneak out of my eyes and roll down my cheeks.
گاهی اوقات خاطرات از چشمهایم پنهانی بیرون میآیند و از گونههایم فرو میریزند.
منم آن مریض بدحال
و امید ماندنم نیست؛
تو فقط دوای دردی
چه کنم تو را ندارم ؟
زندگی با تو برایم بوی ریحان میدهد
بی تو اما بوی ریحان ، بوی زندان میدهد . . .
ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
ﭼﺮﺧﯽ ﺑﺰﻥ ، ﻣﺴﺘﯽ ﻧﻤﺎ، ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
زندگی بار گرانیست
که بر پشت پریشانی توست
کار آسانی نیست…
نان در آوردن و
غم خوردن و
عاشق بودن…
یاد بادا که دلم مشتاق دیدار تو بود
روز و شب در طلب و هر لحظه بیدار تو بود
دیدگانم را چه دانی که دگر سوئی نیست
به فدایت ، که آن هم گرفتار تو بود . . .
تـو یک شگفتانهی دوست داشتنی هستی
کـه هر مردی آرزو دارد یک روز نصیبش بشود
مـن خوش شانسترین مرد جهانم
چون زیباترین شگفتانهی جهان را گرفتهام
یعنی تـو
ساعتها و دقیقهها را میشمارم
تا دوباره تـو را ببینم، ولی زمان خیلی کند میگذرد
بالشم بوی تـو را می دهد
قبل از آنکه بـه خواب بروم
آنرا در آغوش می گیرم
دلتنگ تـو هستم
تـو را دوست دارم
جوری کـه هیچکس دیگر را
هرگز دوست نداشتهام
مطمئنم کـه بعد ها هم
کسی رابه اندازهی تـو
دوست نخواهم داشت
هیچوقت بـه نیمهی گمشده اعتقادی نداشتم
اما، از وقتی با تـو آشنا شدم
یقین پیدا کردم کـه مـا برای هم ساخته شدهایم
وقتی با تـو هستم
بـه چیز دیگری نیاز ندارم
مـن فقط با تـو احساس کامل بودن میکنم
نمیتوانم قول بدهم
کـه تـو تنها دختری هستی
کـه در زندگیام عاشقاش خواهم بود
چون چند سال دیگر
یک دختر دیگر بـه زندگیام وارد خواهد شد
کـه تـو را مادر صدا می زند
سالهای زیادی طول کشید
تا نیمهی گمشدهام را پیدا کنم و کامل شود
حالا کـه تـو را دارم، هرگز نخواهم گذاشت
کـه تـو از پیش مـن بروی
تـو هر دقیقه
و هر ثانیه
در ذهن و یاد مـن هستی
اما، اگر بخواهی
می توانی امشب را نیز
در کنار مـن صبح کنی