۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است
پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۵۹ ق.ظ
پست عاشقانه
یادت نرود ما به هم احتیاج داریم
باور کن...
برای رسیدن ها و فرار کردن ها
برای ساخته شدن ها و ثبت کردن ها
ما به هم احتیاج داریم
وگرنه من و تو کی را دوست داشته باشیم؟
یا مثلا با کی حالمان خوب شود
من به تو فکر می کنم!
به تو احتیاج دارم
وگرنه دیگر فکر هم نمیکنم واقعیتش را بخواهی من به دلیل اعتقاد دارم.
دلیلِ من تویی؛
تو را نمیدانم!
۳۰ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۵۹
۰
۰
پست عاشقانه
سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۵۱ ق.ظ
پست عاشقانه

اینو گفت و نگاهشو دزدید.
اصراری نداشتم نگاهم کنه، ترجیح میدادم بدون توجه به حضورم راحت گریه کنه. جواب سوالشو نمیدونستم.
گفتم "وقتی بچه بودم، مادرم بهم گفت خیلی مواظب خودت باش، حواست باشه وقتی با وسایل نوک تیز کار میکنی دستاتو نبُری. هروقتم جاییت بُرید یه ذره زخمتو فشار بده که خون بیاد، وگرنه آلودگی میره زیر پوستت مریض میشی!
مادرم عاقل بود، میدونست هرچقدرم مراقب باشی بلاخره یکجایی خودت رو زخم و زیلی میکنی!"
از یادآوری حرفای مادرم حس خوبی بهم دست داد. چیزی نگفت ولی میدونستم داره گوش میده... "به نظرم وقتی روحت زخم میشه، گریه کردن مثل همون فشار دادن زخمِ تازه میمونه. نباید بذاری کهنه بشه. هروقت دردت اومد باید گریه کنی. هرچیزی یک وقتی داره حتی گریه کردن! اگه دیر بشه اون زخم با تمام درد و آلودگیش تو بدنت موندگار میشه.
نمیدونم کجا میشه یک دل سیر گریه کرد، ولی هروقت دلت گرفت، هروقت دردت اومد، همونجا بزن زیر گریه"
- نگاه مردم اذیتم میکنه! چی فکر میکنن؟
گفتم " اونا دردی که تو میکشی تحمل نمیکنن"
بعد یکهو دلم گرفت، برای همه روزایی که انقدر شجاع نبودم که گریه کنم. روزایی که دردو تو خودم زندانی کردم. وقتایی که زخم خوردم و زخممو فشار ندادم. کاش به حرفای مادرم بیشتر گوش میکردم...
یه نفس عمیق کشیدم. گفتم " ولی من هیچوقت به موقع گریه نکردم... به نظرت، کجا میشه یک دل سیر گریه کرد؟"
۲۸ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۵۱
۰
۰
پست عاشقانه
يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۴۱ ق.ظ
پست عاشقانه

من الان دلم کیک شکلاتى میخواد
الان میخواد؛ ندارم ولى! لواشک دارم ولى کیک شکلاتى ندارم !
باید تا فردا که قنادى ها باز میکنن، صبر کنم. معلوم هم نیست دیگه فردا دلم کیک شکلاتى بخواد!
من فقط میدونم که الان دلم کیک شکلاتى میخواد و ندارم، پس قبول میکنم که ندارم.
ولى خب دلم میخواد، اما ندارم!
یه روز مامانم اومد خونه، کلا دکور خونه رو تو ده دقیقه عوض کرد؛ زنگ در رو زدن! هول شد از خوشحالی...گفت چشماتو ببند.
چشمامو بستم. دستمو گرفت برد دم در، در رو باز کرد. گفت حالا چشماتو باز کن! چشمامو باز کردم دیدم یه پیانو یاماها مشکى، همونى که ده سال قبلش هزار بار رفته بودم از پشت ویترین دیده بودمش دم در بود...
حالا نمیدونم همون بود یا نه اما همونى بود که من ده سال قبل واسه داشتنش پرپر زده بودم! خیلى جا خورده بودم.
گفت چى میگى؟ گفتم چى میگم؟ میگم حالا؟ الان؟ واقعا حالا؟
بیشتر ادامه ندادم...
پیانو رو آوردن گذاشتن اون جاى خالى تو خونه که مامان خالى کرده بود، من هم رفتم تو اتاقم... نمى خواستم بزنم تو پرش ولى هزار بار دیگه هم از خودم پرسیدم آخه حالا پیانو به چه درد من مى خوره! من که خیلى ساله از داشتنش دل کندم.
ده سالى تو خونمون خاک خورد و آخرش هم مامانم بخشیدش به نوه ى عموم...
یه روز اولین عشق زندگیم که چهارده سال ازم بزرگتر بود رفت فرانسه! اون جا با یه زن فرانسوى ازدواج کرد. منم که نمیخواستم قبول کنم از دست دادمش شروع کردم واسه خودم داستان ساختن
ته داستانم هم اینطورى تموم مى شد که یه روزى برمیگرده...
بعد از هفت سال خیالبافى دیدم چاره اى ندارم جز اینکه با واقعیت مواجه شم! شروع کردم به دل کندن... من هى دل کندم و هى خوابش رو دیدم که برگشته، تا اینکه بلاخره واقعا دل کندم!
چندسال بعدش تو فیسبوک پیدا کردیم همو. اومد حرف بزنه، گفتم حالا؟ واقعا الان؟ من خیلى وقته که دل کندم!
۲۶ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۴۱
۰
۰
پست عاشقانه
جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۳۹ ق.ظ
پست عاشقانه
من فکر میکنم
حتی اندوه هم باید هم شأنِ دلت باشد!
به عمق ِ چشم هایت و زیبایی لبخندت!
من فکر میکنم اندوه ها هم نقاب دارند
و گاهی
باید غمت را بی نقاب ببینی.
ببینی این غم،
اندازه ی بزرگی دلت هست؟
به زلالی ِ اشک هایی که برایش ریختی هست؟
گاهی
دلت را ببر پشتِ پنجره ی رو به خیابان
و بتکانش...
۲۴ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۳۹
۰
۰
پست عاشقانه
مرد
ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا
مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬
احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬
عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست
تمنا به پیشش گدایی میکنند
اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ٬ به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!
و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند...
دکتر علی شریعتی
۱۴ خرداد ۹۸ ، ۰۲:۴۱
۱
۰
پست عاشقانه
يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۲۲ ب.ظ
پست عاشقانه
با تیشه ی خیـــــــال تراشیده ام تو را
در هر بتی که ساخته ام دیده ام تو را
از آسمــان بــه دامنـــــــــم افتاده آفتاب؟
یا چون گل از بهشت خدا چیده ام تو را
هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ
من از تمــــام گلهـــــــا بوییده ام تـــــــــــو را
رویای آشنای شب و روز عمــــر من!
در خوابهای کودکی ام دیده ام تو را
از هــــر نظر تــــــــو عین پسند دل منی
هم دیده، هم ندیده، پسندیده ام تو را
زیباپرستیِ دل من بی دلیل نیست
زیـــرا به این دلیل پرستیده ام تو را
با آنکه جـز سکوت جوابم نمی دهی
در هر سؤال از همه پرسیده ام تو را
از شعر و استعـــاره و تشبیه برتــــری
با هیچکس بجز تو نسنجیده ام تو را
"قیصر امین پور"
۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۲۲
۰
۰
پست عاشقانه
شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۲۲ ب.ظ
پست عاشقانه
ای حُسن یوسف دکمــه پیراهن ِ تـو
دل می شکوفد گل به گل از دامن تو
جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست
گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو
آغاز فروردین چشمت، مشهد من
شیراز من اردیبهشتِ دامن تـــو
هر اصفهان ابرویت نصف جهانـــم
خرمای خوزستانِ من خندیدن تو
من جز برای تو نمی خواهــم خودم را
ای از همه من های من بهتر، منِ تو
هر چیز و هر کس رو به سویی در نمازند
ای چشـــم های من، نمــاز ِ دیدن تـــو!
حیران و سرگردانِ چشمت تا ابد باد
منظومــه دل بـــر مدار روشن تــــو
"قیصر امین پور"
۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۲۲
۰
۰
پست عاشقانه
سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۴۰ ب.ظ
پست عاشقانه
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغـــاز عالــم تو را دوست دارم
چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم؛ تـــــو را دوست دارم
نه خطی ، نه خالی! نه خواب و خیالی !
من ای حس مبهــــم تــــو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غـم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیــــا تا صدا از دل سنگ خیــــزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همـــآواز با ما :
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
"قیصر امین پور"
۰۷ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۴۰
۰
۰
پست عاشقانه
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۳۶ ب.ظ
پست عاشقانه
ای عشق، ای ترنم نامت ترانهها
معشوق آشنای همه عاشقانهها
ای معنی جمال به هر صورتی که هست
مضمون و محتوای تمام ترانهها
با هر نسیم، دست تکان میدهد گلی
هر نامهای ز نام تو دارد نشانهها
هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه، خوشه ی گندم به دانه ها
شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دریا به موج و موج به ریگ کرانه ها
باران قصیدهای است تر و تازه و روان
آتش ترانهای است به زبان زبانهها
اما مرا زبان غزلخوانی تو نیست
شبنم چگونه دم زند از بیکرانهها
کوچه به کوچه سر زدهام کو به کوی تو
چون حلقه دربهدر زدهام سربهخانهها
یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم
سودا کند دمی به همه جاودانهها
"قیصر امین پور"
۰۶ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۳۶
۰
۰
پست عاشقانه
بیایید همین اول کار با هم روراست باشیم. حقیقت تلخ این است که کیفیت زندگیهایمان پایین آمده. دیگر نمیتوانیم فلان شامپوی خارجی را که موهایمان به آن عادت کرده بود بخریم؛ دیگر خریدن میوه از فلان مغازهی خاص برایمان امکانپذیر نیست؛ دیگر موقع نگاه کردن به فروشگاههای اینترنتی به جای کلیک روی «پرفروشترین اجناس» مجبوریم روی «ارزانترین» بزنیم؛ دیگر برای هر موفقیت کوچکی به دور و بریهایمان شیرینی نمیدهیم؛ دیگر قبل از قرار گذاشتن با دوستانمان باید به وضع جیبمان و ماشین حساب گوشیمان نگاه کنیم؛ دیگر کمتر هدیه میدهیم و کمتر هدیه میگیریم و هزار چیز دیگر. اما خوبیاش این است که با همهی اینها هنوز هم نقطهی آبی کوچکی ته ذهنمان هست که نمیگذارد بپوسیم. نمیگذارد بنشینیم و لحظهها را بشماریم تا ببینیم کی از ناامیدی تلف میشویم. وقتی از خریدن یک رژ لب ارزان قیمت دلمان میگیرد، نقطهی امید است که میآید جلوی آینه و میگوید :«با این هم قشنگی!» نقطهی امید است که طعم پرتقالهای کوچک آبگیری را به اندازهی پرتقالهای بزرگ گرانقیمت برایمان شیرین میکند؛ امید خودش را تار و پود میکند و جلوی کهنه دیده شدن لباسهای قدیمیمان را میگیرد؛ امید است که اسمفامیل بازی کردن با دوستانمان را به اندازهی کارتینگ و شهربازی و اسبسواری لذتبخش میکند. میدانید ؟ حقیقت قهوهی تلخی است اما امید مثل دانههای شکر، تک و توک توی فنجانهایمان پیدا میشود و همان هم غنیمت است!
#نیکولا
۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۰
۰
۰
پست عاشقانه
يكشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۳۴ ب.ظ
پست عاشقانه
اگر حرفهای دلم بی اگر بود
اگر فرصت چشم من بیشتر بود
اگر میتوانستم از خاک
یک دسته لبخند پرپر بچینم
تو را میتوانستم ای دور
از دور
یکبار دیگر ببینم
"قیصر امین پور"
۰۵ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۳۴
۰
۰
پست عاشقانه
جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۴۹ ب.ظ
پست عاشقانه
ای حُسن یوسف دکمــه پیراهن ِ تـو
دل می شکوفد گل به گل از دامن تو
جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست
گلگشت من دیدار سرو و سوسن تو:
آغاز فروردین چشمت، مشهد من
شیراز من اردیبهشتِ دامن تـــو
هر اصفهان ابرویت نصف جهانـــم
خرمای خوزستانِ من خندیدن تو
من جز برای تو نمی خواهــم خودم را
ای از همه من های من بهتر، منِ تو
هر چیز و هر کس رو به سویی در نمازند
ای چشـــم های من، نمــاز ِ دیدن تـــو!
حیران و سرگردانِ چشمت تا ابد باد
منظومــه دل بـــر مدار روشن تــــو
"قیصر امین پور"
۰۳ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۴۹
۱
۰
پست عاشقانه
جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۱۸ ق.ظ
پست عاشقانه
کاش #روزه ی خوب تر شدن می گرفتیم ، روزه ی دروغ نگفتن ، با وجدان بودن و بی انصافی نکردن .
و کاش یک ماه از سال را هم اختصاص می دادیم به تعهد داشتن ، به کارهای نیمه کاره را تمام کردن و حل کردنِ مشکلاتِ بی پدر و مادری که هیچکس مسئولیتشان را نمی پذیرد ...
کاش به اندازه ی لااقل یک ماه از سال را ؛ هرکس ، هرکارِ عاقلانه و بشر دوستانه ای که از دستش بر می آمد برای حلِ مشکلات و بهبودِ شرایط و زندگی ها می کرد و کاش بهانه ی ثابتی برای رفع کدورت ها ، حق و ناحقی ها و مالِ مردم خوری ها داشتیم ...
اگر سالی فقط یک ماه را هم برای همفکری ، همدلی ، تغییر و ساختن اختصاص می دادیم ؛ اینقدر مشکل و یأس و بلاتکلیفی روی هم تلنبار نمی شد
۰۳ خرداد ۹۸ ، ۰۸:۱۸
۰
۰
پست عاشقانه
پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۳۲ ب.ظ
پست عاشقانه
گفتم بیا
گفتی کجا
گفتم میان جان ما
۰۲ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۳۲
۰
۰
پست عاشقانه
چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۳۰ ب.ظ
پست عاشقانه

مبتلا بودن به تردید، رنج عمیقیست. تردید در ماندن یا رفتن. تمام کردن یا ادامه دادن. تردید در دل دادن یا دل کندن. همهی ما دو راهیهای سختی را در زندگی تجربه کرده ایم و گاهی برای اینکه تصمیم نگیریم صبر کردیم تا زمان گذر کند و فکر کردهایم اگر زمان بگذرد میتوانیم تصمیم بگیریم. در ابتدای تصمیم گیریها و دیدنِ دوراهیها شاید گذر زمان کمکمان کند اما زیادی منتظر گذرِ زمان بودن میتواند ما را مبتلا کند. مبتلا به تردید. و این تردید آرام آرام بخشی از ما میشود. همراه تمام لحظات میشود و در کوچکترین تصمیمها هم وارد میشود. تردید ممکن است مدتی رابطههایمان را کش بدهد اما اجازه نمیدهد یک رابطهی صمیمانه را تجربه کنیم. با تردید در رابطه بودن اجازه نمیدهد طرف مقابل به قلب شما وارد شود و شما هم وارد قلبش نخواهید شد. و این تردید و عدم تصمیم گیری شاید کمک کند به ظاهر در کنار شخصی باشیم و رابطهای داشته باشیم اما قطعا اجازه نمیدهد مهری عمیق و صمیمیتی آرام را تجربه کنیم. معمولا آدمهایی که با تردید در رابطهشان مانده اند نمیتوانند دل بدهند و مدام با خشم و یا افسردگی با فرد مقابل برخورد میکنند و یا در دام بازی عشق بازی و قهر گیر میکنند. لذت عمیق حس کردن زندگی را با نشستن بر سر دوراهی از خودمان نگیریم. زندگی هر چه که باشد خاموش خواهد شد اگر حسش نکنیم و تردید تمام حسهای ما را تحت تاثیر قرار میدهد. رابطههایی که سالهاست آسیبشان دیده میشود و شما میدانید و حتی با درمانگرتان و با نظر دیگران هم به نتیجه رسیدهاید که آسیبزاست را با تردید طولانی تر نکنید. تردید شما را در برزخی بی انتها قرار میدهد نه کاملا دل میدهید و نه دل میکَنید. شما هستید و آدمی که قلبتان در کنارش آرام نمیگیرد. #پونه_مقیمى
۰۱ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۳۰
۰
۰
پست عاشقانه