اگر این دردِ کُشندهی پاهایم اجازه میداد برایتان میگفتم که هر راهی رفتن ندارد!
امروز داشتم کتاب "گریه های امپراتور"( دانلود ) فاضل نظری رو ورق می زدم...
یکی از شعراش :)
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ !
های ! نپریشی صفای زلفکم را، دست!
آبرویم را نریزی، دل !
ای نخورده مست !
لحظه دیدار نزدیک است .
مهدی اخوان ثالث
خمیـازههای کشدار ، سیـگار پشت سیگار
شب گوشهای به ناچار، سیگار پشت سیگار
این روح خسته هر شب، جان کندنش غریزیست
لعنت بـــه این خودآزار ، سیگار پشت سیگار
پای چپ جهــــــان را ، با ارهای بریدند
چپ پاچههای شلوار، سیگار پشت سیگار
در انجمـاد یک تخت، این لاشه منفجر شد
پاشیده شد به دیوار، سیگار پشت سیگار
بر سنگفرش کوچه، خوابیده بیسرانجام
این مرده ی کفن خــوار، سیگار پشت سیگار
صد صندلی در این ختم، بیسرنشین کبودند
مردی تکیده ، بیـــزار ، سیگار پشت سیگار
تصعید ِ لاله ی گوش ، با جیغهای رنگی
شک و شروع انکار، سیگار پشت سیگار
مُردم از این رهایی، در کوچههای بنبست
انگارها نـــه انگار ، سیگار پشت سیگار
این پنچ پنجه امشب، هم خوابگان خاکند
بدرود دست و گیتار، سیگار پشت سیگار
ماسیده شد تماشا، بر میله میله پولاد
در یک تنور نمدار ، سیگار پشت سیگار
صد لنزِ بیترحم، در چشم شهر جوشید
وین شاعران بیکار، سیگار پشت سیگار
در لابلای هر متن، این صحنه تا ابد هست
مردی بــه حال اقرار، سیگار پشت سیگار
اسطــورههای خاین ، در لابلای تاریـــخ
خوابند عین کفتار، سیگار پشت سیگار
عکس تو بود و قصّه ، قاب تو بـود و انکار
کوبیدمش به دیوار، سیگار پشت سیگار
مبهوت رد دودم، این شکوهها قدیمیست
تسلیم ِ اصل تکـرار ، سیگار پشت سیگار
کانسرو شعر سیگار ، تاریــــخ انقضاء خورد
سه، یک، ممیز چهار، سیگار پشت سیگار
ته ماندههای سیگار، در استکانی از چای
هاجند و واج انگـار ، سیگار پشت سیگار
خودکارِ من قدیمیست، گاهی نمینویسد
یک مارک ِ بــیخریدار، سیگار پشت سیگار
................................................
گر چه چون موج مرا شوق ز خود رستن بود
موج موج دل مـــن تشـــنه پیوســتن بــود
یک دم آرام ندیـدم دل خـود را همـه عمــر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود
خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستنها همه موقوف توانستن بود
کاش از روز ازل هیــچ نمی دانستـــم
که هبوط ابدم از پی دانستن بود
چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه طول سفر یک چمدان بستن بود
قیصر امین پور
توضیح نمیدم :|
اهنگ جالبیه توصیه میکنم گوش کنید :
این اهنگ ، اهنگ متن سایت پاتوق عشق هم هست
نه !
کاری به کار عشق ندارم
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوستتر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می کند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مُردن
تا روزگار، دیگر
کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم...
تا روزگار بو نَبَرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
درد از این بزرگتر داریم مگه ؟
بدبختی از بیشتر میشه مگه ؟
از اینجا سلام میکنم به اونی که گفت درصد امید به زندگیت صفره :)
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا ؟
خودمانیم ، بگو این همه تردید چرا ؟
نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا ؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خندید چرا ، آن که نخندید چرا ؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا دید چرا ؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا ؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا ؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا ؟
قیصر امین پور
آدم هایی هستند در زندگیتان؛ چگالی وجودشان بالاست... ٬ ٬ "هستن هایشان را.." ردّپا حَک میکنند ٬اینها روی دل و جانت.. وگرنه دنیا پُر است از آن دیگرهای
نمی گویم خوبند یا بد...
افکار
حر ف زدن٬
رفتار
محبت داشتنشان٬
و هر جزئی از زندگی شان امضادار است...
یادت نمیرود
بس که حضورشان پُر رنگ است...
بس که بلدند "باشند"...
این آدمها را٬ باید قدر بدانی...
بی امضایی که شیب منحنی حضورشان ٬همیشه ثابت است...
.
بعضی از آدم ها ترجمه شده اند...!
بعضی از آدم ها فتو کپی آدم های دیگر...!
بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند...!!
بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی دارند...!
بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند...!
بعضی از آدم ها را چند بار باید بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم...
و بعضی از آدم ها را باید نخوانده کنار گذاشت...!
از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها جریمه......!!!
«« قیصر امین پور »»
عروسک ها هرگز نمی خندند...
نمی گــــــــــــــریند...
حرف نمی زنند...
قهر نمـــــــــــــــــی کنند...
دوست نمـــــی شوند...
بازی نمـــــــــــــــــی کنند...
اما خوب ادای همه چیز را در می آورند...
و من تنها یک عروسکـــــــــ✘ــــــــم!!!
هیچی قشنگ تر از ان نیست که
وقتی صبح اروم داری چشماتو باز میکنی
ببینی به چشمات زل زده
با انگشتاش گونتو لمس میکنه
و میگه صبح بخیر عشقم …
کمی تامل باید
ادم های ساده همیشه نادان نیستند D:
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق، ای عزیزترین میهمان عمـر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی