فکر میکنم اقبال مـن بلند اسـت
چون تـو میتوانستی
هر مرد دیگری را در دنیا انتخاب کنی
و تصمیم گرفتی مـن را انتخاب کنی
فکر میکنم اقبال مـن بلند اسـت
چون تـو میتوانستی
هر مرد دیگری را در دنیا انتخاب کنی
و تصمیم گرفتی مـن را انتخاب کنی
تـو برای مـن مثل خانه می مانی
جایی هستی کـه بـه آن تعلق دارم
و تنها جاییکه بارها و بارها
بـه آن سر میزنم
مـن هرگز تـو را ترک نخواهم کرد
مـن هرگز بـه تـو آسیب نخواهم زد
چون تـو قلب مـن هستی
اگر بـه تـو آسیبی بزنم
بـه خودم آسیب زدهام و خواهم مرد
این اتفاق هرگز نخواهد افتاد
امروز مـن بسیار از تـو دورم
ولی قلبم و شور و اشتیاقم
باتو و در کنار توست، امروز و برای همیشه
تولدت مبارک، عشقم
می خواستم بگویم
چـه اندازه دوستت دارم
اما برای بیانش
واژههای مناسبی پیدا نمی کنم
من کجا؟ باران کجا؟
باران کجا و راه بی پایان کجا؟
آه… این دل دل زدن تا منزلِ جانان کجا؟
هر چه کویَت دور تر دلتنگ تر مشتاق تر
در طریق عشق بازان مشکلِ آسان کجا؟
عشقم
بوسه چیدن زلبت
سلسله در سلسله هاست
اصلا این بوسه
دوای غم کم حوصله هاست !
قصد دل کندن ندارم
از دو چشمانت ولی ،
با نگاه سر خود گفتی
نمیخواهی مرا
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه فرضیه ها ریخت به هم
هـر روز صفحه ی نیازمندیـهــا را زیر و رو میکنــم
میدانــم بالاخره
یک روز
به مــن لعنتی نیاز پــیدا میکنـــی . . .
یک جام با تو خوردن ، یک عمر می پرستی
یک روز با تو بودن ، یک روزگار مستی . . .
بـــه خـــاطــر روی زیـبـای تـــو بــود ،
کـه نـگاهــم بــه روی هـیـچـکس خـیـــره نـمــانــد . . .
بــه خــاطــر دســتـان پــر مـهـــر و گــرم تــو بــود ،
کـه دســت هـیـچـکـس را در هــم نـفـشــردم . . .
بـه خــاطــر حــرف هــای عــاشـقـانـه تــو بــود ،
کـه حــرف هـای هـیـچـکس را بــاور نــداشـتـم . . .
بـه خــاطــر دل پــاک تــو بــود ،
کـه پــاکـی بــاران را درک نکــردم . . .
بـه خــاطــر عـشــق بـی ریــای تــو بـود ،
کـه عـشـق هـیـچـکـس را بـی ریــا نـدانـسـتـم . . .
بـه خــاطــر صــدای دلـنـشـیـن تــو بــود ،
کـه حـتی صــدای هــزار نـی روی دلــم نـنـشـسـت . . .
و بــه خــاطــر خــود تــو بــود . . . فـقـط بـه خــاطــر تــو !
شب ….
با واژه ها بِخیر نمی شود ؛
مگر در آغوش تو ..!!
و
چه
عطری
بهتر از
رایحه ی ناب تنت
که به صبح دل من
ناب ترین ناب شدی…
تُ همان…
عطر گل یاس و نسیم سحری…
که اگر صبح نباشی…
نفسی در من نیست…
منتظرم
یک نفر بیاید که حواسش یک سره،
در حیاط خیال من ول بچرخد
یک نفر که در حوض رویایم تن بشوید
یک نفر که یک نفر نباشد،
یک دُنیا باشد
حواسم پرت زیبایی ات شد !
منِ دست و پا چلفتی
نصف بیشتر شعرم را ریختم زمین!
فقط ماند…
یک دوستت دارم ساده !
در دنیای من یک تو کافی ست
تا بهشت را همین حوالی خودم
شانه به شانه ی دوست داشتن تو
تجربه کنم …
هر صبح …
بوی تو می دهد پیراهنم !
بس که تمامِ شب ،
تنگ در آغوش گرفته ام ؛
خیالت را …!
هر صبح …
بوی تو می دهد پیراهنم !
بس که تمامِ شب ،
تنگ در آغوش گرفته ام ؛
خیالت را …!
برقِ چشمانِ تو
کورم کرد
که جز خودت…❤️
هیچکس را نبینم !
تو را دوست میدارم
بی آنکه بدانم تو ضرورتِ منی
آب را که مینوشی
هوا را که میبلعی
نمیفهمی جیرهبندی چه مکافاتیست
تنها در نبودِ تو بود
که فهمیدم
دوست داشتنِ تو
مایهی حیات من است…
دوست داشتن تو…
بساط من است…
هیچکس نمیتواند،جمعش کند!♥️
خیلى زیباست
کسى رو پیدا کنى که
باعث بشه مشکلاتت
رو فراموش کنى
عشق همان عطری ست
که از تو بر شانه ام می ماند
عطر نیستی که پریدن بدانی
تو را از من بشویند
آب میروم..
تو نهایتِ عشقی
نهایتِ دوست داشتن
و در لابلای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم
که تو سهم قلب منی ❤️
کمی برایم
عشق دم کن
عطر عاشقانه اش
با من
قند بوسه هایش
با تو …
از ته دلم براتون ارزو میکنم امسال خنده روی لب ها تون باشه و دلتون اروم
مجموعه ایسان طرح با بیش از یک دهه تجربه آمیخته با تخصص در زمینه ارائه سرویس های هاست لینوکس ، هم اکنون به عنوان محبوب ترین برند در این حوزه مطرح است. میزبان فا توانسته با در نظر گرفتن استانداردها و شاخص های کیفی، بهترین زیرساخت ممکن را برای میزبانی عالی وب سایت کسب و کارهای آنلاین به وجود آورد. همچنین تلاش بسیاری صورت گرفته است که سرویس های هاست میزبان فا با حفظ کیفیت، قیمت مناسبی داشته باشد و کاربران بتوانند هاست ارزان قیمت با بالاترین کیفیت را در اختیار داشته باشند.
امکان خرید هاست بصورت ماهانه، سه ماهه، شش ماهه و سالانه
شروع قیمت ها از 4,500 تومان در ماه / 45,000 تومان در سال
آیا نیمهی خالی را میبینید یا نیمهی پر لیوان را؟ حقیقت این است که لیوان همیشه پر است! نیمی از آن آب و نیمی از هوا پر شده که هردو برای ادامهی زندگی ما بسیار ضروریست. این درک ماست که احساس امید یا ناامیدی میدهد!
یکی از مهترین پیامهای فراموش شدهی عاشورا؛ خیلی جالبه شب عاشورا امام حسین به یارانش فرمود: هر کس از شما حق الناسی به گردن دارد برود... او به جهانیان فهماند که حتی کشته شدن در کربلا هم از بین برندهی حق الناس نیست! در عجبم از کسانی که هزاران گناه میکنند و معتقدند یک قطره اشک بر حسین ضامن بهشت آنهاست... 👤 دکتر مصطفی چمران
خیلیها که در این سالها بی دین و ایمان شدهاند، ملحد نیستد، مخالفان قانونی خدا هستند. مخالف قانونی یعنی کسی که هرجور حساب میکند خدایی که برایش ساختهاند را نمیتواند دوست داشته باشد. یعنی کسی که ته دلش امیدوار است خدای واقعی یکروز از راه برسد و همهی این خداهای ساختگی را ویران کند. خدایی واقعی که بیاید و آتش جهنم را خاموش کند، شلاق و تعزیر را تعطیل کند، و به همهی آدمها حقوق برابر بدهد. خدایی که بساط عذاب را برچیند و به آدمها بهخاطر رنجی که در زندگی کشیدهاند یک غرامت درست و حسابی بدهد. خدایی که به دلهای شاد پاداش و به قلبهای محزون آرامش تام بدهد. خیلی از بی دین و ایمانها جای دوری نرفتهاند. خیلیهاشان هنوز دور و بر محلهی ایمان میپلکند. خیلیهاشان منتظرند خدای واقعی از راه برسد و سروسامانی به محلهشان بدهد. خیلیهاشان امیدوارند یک روز به خانه برگردند.
«هیولا» دارد همه چیز را برای مردم «عادی» میکند ؛ مردم دور هم مینشینند و به«فساد»میخندند ؛ با بیاخلاقی«قهقهه»میزنند و از «پدرسوختگیِ» شخصیتهای اصلی«لذت» میبرند . این آغاز سقوط است که دیگر فساد قبحش برای مردم بریزد و دیگر هیچکس آن را جدی نگیرد .
رمز و راز تاسوعا: پیدا کردن یکصد دوست معجزه نیست معجزه پیدا کردن تنها یک دوست است که در کنار شما بایستد حتی زمانیکه صدها نفرعلیه شما صف کشیده اند
به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن! تعظیم آنان همانند خم شدن دو سر کمان است که هرچه بهم نزدیکتر شوند تیرش کشندهتر است! 👤جلال آل احمد ۱۸ شهریور ماه، پنجاهمین سالگردِ درگذشت روشنفکر نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور،"جلال آل احمد". نویسندگانی چون نادر ابرایهمی و غلامحسین ساعدی از او تأثیر گرفتند. روحش شاد و یادش گرامی
دیروز در جلسه مصاحبه استخدام پرسیدم: شغل پدر؟ گفت: شغلشان آزاد است. گفتم: یعنی چه؟ گفت: مقداری زمین کشاورزی دارند و در کار ادوات کشاورزی هم هستند. گفتم: یعنی فروشنده ادوات کشاورزی هستند؟ گفت: نه! متعلق به خودشان است. گفتم: متوجه نمی شوم!! گفت: تراکتور دارند. گفتم: همه اینها که گفتی ، یعنی این که پدر کشاورز هستند؟ گفت: بله. گفتم :خوب چرا از اول نمی گویی پدرم کشاورز است؟! خوب من هم بچه کشاورز هستم. این را با افتخار بگو! یادم افتاد چند وقت قبل در موسسه با یکی از خانم های جوان منشی صحبت می کردم . پرسیدم: پدر چکار می کنند؟ با شعف و افتخار گفت: پدرم پیک موتوری است. منزلمان دور است. من هر روز صبح ترک موتور پدر می نشینم و یک ساعت طول می کشد تا به محل کارم برسم. بعد خندید و گفت: من خیلی خوشبختم؛ به نظرتان چند تا دختر هستند که هر روز صبح قبل از کار این امکان را داشته باشند که یک ساعت تمام پدرشان را بغل کنند؟ اشک در چشمانم جمع شد و آرام گفتم: آفرین دخترم! آفرین! خدا پدرت را حفظ کند!
در زندگی "زن" های زیادی دیده ام اما هیچ کدام را نشناختم. گویی خودشان هم خودشان را نمی شناختند و فقط "ظنی" به "زنانگی" برده بودند.
یادت نرود ما به هم احتیاج داریم
باور کن...
برای رسیدن ها و فرار کردن ها
برای ساخته شدن ها و ثبت کردن ها
ما به هم احتیاج داریم
وگرنه من و تو کی را دوست داشته باشیم؟
یا مثلا با کی حالمان خوب شود
من به تو فکر می کنم!
به تو احتیاج دارم
وگرنه دیگر فکر هم نمیکنم واقعیتش را بخواهی من به دلیل اعتقاد دارم.
دلیلِ من تویی؛
تو را نمیدانم!